امیر مهدی گرسنه
یه روز که خیلی گرسنه بود و با اشتها غذا میخورد (ماکارونی) قبلش نشسته بود منتظر تا غذا بیارم بعدش دیگه نمیدونست چجوری غذاشو بخوره بس که گرسنه بود همونطور با کفش نشسته بود غذا میخواست (تو بالکن سفره انداختیم) ...
نویسنده :
مامان و بابا
6:36